- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از هجوم خط دلی باطره پرفن نماند مور چندان شد که آخر دانه در خرمن نماند
2 مرغ گیرائی ز دام زلف او پرواز کرد ناوک اندازی آن مژگان صیدافکن نماند
3 بخیه بر زخم دل ما تنگ می گیرد بسی حیف کائین مروت یکسر سوزن نماند
4 از خط پرگار این خواندم که از سرگشتگی راه حیرت پوید آن پائی که در دامن نماند
5 زینهمه باران پیکان زخم را لب تر نشد خشکسال عافیت شد آب در آهن نماند
6 بسکه در هر گام راه عشق دارد رهزنی غیر خار پا ز سامان سفر با من نماند
7 بعد ازین تاریکی شبها بخود خوش کن کلیم شکوه کم کن در چراغ اختران روغن نماند