از سر کوی تو دردا که من از طبیب اصفهانی غزل 132

طبیب اصفهانی

آثار طبیب اصفهانی

طبیب اصفهانی

از سر کوی تو دردا که من دلنگران

1 از سر کوی تو دردا که من دلنگران بایدم رخت سفر بست بکام دگران

2 بس فرو مانده ام ای خضر خدا را مددی کاروان رفته و وامانده ام از همسفران

3 خود گرفتم که میسر شودم دولت وصل چه توان کرد بمحرومی حسرت نگران

4 در دیاری که ملک خود ستم آغاز کند دادخواهان بکه نالند زبیدادگران

5 بلبل و گل نه اگر جرعه کش یک جامند آن چرا نعره زنان آید و این جامه دران

عکس نوشته
کامنت
comment