1 از بس غر و غر زن که به بلخند ادیبانش می باز ندانند مذکر ز مونث
2 بلخی که کند از گه خردی پسران را برکان دهی و دف زنی و ذلت لت حث
3 زان قبه لقب گشت مر او را که نیابی در قبه به جز مسخره و رند و مخنث
1 نرگسین چشما به گرد نرگس تو تیر چیست وان سیاهی اندرو پیوسته همچون قیر چیست
2 گر سیاهی نیست اندر نرگس تو گرد او آن سیه مژگان زهرآلود همچون تیر چیست
1 دلم با عشق آن بت کار دارد که او با عاشقان پیکار دارد
2 به دست عشقبازی در فتادم که او عاشق چو من بسیار دارد
1 منم که دل نکنم ساعتی ز مهر تو سرد ز یاد تو نبوم فرد اگر بوم ز تو فرد
2 اگر زمانه ندارد ترا مساعد من زمانهرا و تو را کی توان مساعد کرد