-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از مه من مست دو صد مشتری غمزه او سحر دو صد سامری
2 هر نفسی شعله زند دین از او سوز نهد در جگر کافری
3 آتش دل بر شده تا آسمان وز تف او گشته افق احمری
4 دوش جمال تو همیشد شتاب در کف او مشعله آذری
5 گفتم هین قصد کی داری بگو شیر خدا حمله کجا میبری
6 ای تو سلیمان به سپاه و لوا خاتم تو افسر دیو و پری
7 جان و روان سخت روان میروی سوی من کشته دمی ننگری
8 نعره مستان میت نشنوی هیچ کسی را به کسی نشمری
9 تیز همیکرد خیالش نظر محو شدم در تف آن ناظری
10 نیست شدم نیست از آن شور نیست رفت ز من مهتری و کهتری
11 مفخر تبریز شهم شمس دین شرح دهد حال من ار منکری