- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از کف نمی دهد دل آسان ربوده را دیدیم زور بازوی ناآزموده را
2 من در پی رهایی و او هر دم از فریب بر سر گره زند گره ناگشوده را
3 دل در امید مرهم و این آهوان مست ریزند بر جراحت ما مشک سوده را
4 هرگز دلم حلاوت آسودگی نیافت تلخ است خواب دیده در خون غنوده را
5 آشفته داشت خارش آزادگی دماغ دادیم بر هوا سر سودا فزوده را
6 نتوان چشید قند مکرر وزان لبان بتوان شنود تلخ مکرر شنوده را
7 یک ره خوشم به خنده دندان نما نکرد تا کی نماید آن گهر نانموده را
8 تا منفعل ز رنجش بیجا نبینمش می آرم اعتراف گناه نبوده را
9 نادیده جور ازو ز وفا لاف ها زدم نتوان نمود ترک ستایش ستوده را
10 منظور یار گشت «نظیری » کلام ما بیهوده صرف شکر نکردیم دوده را