از آتش دل آهم تا روی پوش برداشت از غبار همدانی غزل 13

غبار همدانی

غبار همدانی

غبار همدانی

از آتش دل آهم تا روی پوش برداشت

1 از آتش دل آهم تا روی پوش برداشت سیلاب اشک چشمم چون دیگ جوش برداشت

2 عیبش نمی توان کرد چون دردمند عشقی از صبر عاجز آمد از دل خروش برداشت

3 باری که پشت گردون از هیبتش دوتا شد آن را به دوش مستی بی تاب و توش برداشت

4 افغان ز ‌چشم ساقی کان ترک بی مروت هم رخت عقل دزدید هم نقد هوش برداشت

5 روپوش عیب ما بود پشمینه ای و او را در رهن ساغری مِی دی مِی فروش برداشت

عکس نوشته
کامنت
comment