-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از آتش دل آهم تا روی پوش برداشت سیلاب اشک چشمم چون دیگ جوش برداشت
2 عیبش نمی توان کرد چون دردمند عشقی از صبر عاجز آمد از دل خروش برداشت
3 باری که پشت گردون از هیبتش دوتا شد آن را به دوش مستی بی تاب و توش برداشت
4 افغان ز چشم ساقی کان ترک بی مروت هم رخت عقل دزدید هم نقد هوش برداشت
5 روپوش عیب ما بود پشمینه ای و او را در رهن ساغری مِی دی مِی فروش برداشت