1 از چشم ساقی مست شرابم بی می خرابم بی می خرابم
2 شوقم فزون تر از بی حجابی بینم نه بینم در پیچ و تابم
3 چون رشتهٔ شمع آتش بگیرد از زخمهٔ من تار ربابم
4 از من برون نیست منزلگه من من بی نصیبم ، راهی نیابم
5 تا آفتابی خیزد ز خاور مانند انجم بستند خوابم
1 بپای خود مزن زنجیر تقدیر ته این گنبد گردان رهی هست
2 اگر باور نداری خیز و دریاب که چون پا وا کنی جولانگهی هست
1 سوز سخن ز نالهٔ مستانهٔ دل است این شمع را فروغ ز پروانهٔ دل است
2 مشت گلیم و ذوق فغانی نداشتیم غوغای ما ز گردش پیمانهٔ دل است
1 ای امیر کامگار ای شهریار نوجوان و مثل پیران پخته کار
2 چشم تو از پردگیهای محرم است دل میان سینه ات جام جم است
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران