1 از فرقت آن سیمتن ماه جبین شد همچو قلم جسم من ز ارحزین
2 مسطرزده نامهٔ نوشتم سوی دوست یعنی تنم از هجر تو گردیده چنین
1 شد وقت آنکه باز هوای چمن کنم آمد بهار و فکر شراب کهن کنم
2 حاشا که با جمال جهانگیر عارضت نظاره جانب گل و برگ سمن کنم
1 رشتهٔ تسبیح بگسستیم ما بر میان زنار بربستیم ما
2 جز غمت کو بود با ما همنفس در بروی جملگی بستیم ما
1 باغ و گل و مل همه مهیاست هنگام تفرج و تماشاست
2 بخرام برون که بهر تعظیم عمری است بباغ سرو برپاست