-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از مرگ براهیم که علامهٔ دین بود دردا که علامات کرامات نگون شد
2 تا تختهٔ خاک است حصارش فضلا را سر تختهٔ خاک آمد و دل خانهٔ خون شد
3 گویند که سلطان مهین بر در گنجه است در گنجه کنون بین که ز بغداد فزون شد
4 من گنجه نبینم که براهیم در او نیست من مکه نخواهم که ازو کعبه برون شد