1 از صحبت همدمان این دور خلاف گویم سخنی اگر نگیری به گزاف
2 چون شیشهٔ ساعت است پیوسته به هم دلها همه پرغبار و درها همه صاف
1 لعل او بازار جان خواهد شکست خندهٔ او مهر کان خواهد شکست
2 عابدان را پرده این خواهد درید زاهدان را توبه آن خواهد شکست
1 کیست که در کوی تو فتنهٔ روی نیست وز پی دیدار تو بر سر کوی تو نیست
2 فتنه به بازار عشق بر سر کار است از آنک راستی کار او جز خم موی تو نیست
1 یارب آن خال بر آن لب چه خوش است بر هلالش نقط از شب چه خوش است
2 دهنش حلقهٔ تنگ زره است نقطه بر حلقهٔ مرکب چه خوش است