ای از رخت فگنده سپر از رشیدالدین وطواط قصیده 20

رشیدالدین وطواط

آثار رشیدالدین وطواط

رشیدالدین وطواط

ای از رخت فگنده سپر ماه و آفتاب

1 ای از رخت فگنده سپر ماه و آفتاب طعنه زده جمال تو بر ماه و آفتاب

2 زان جا که راستیست ندارند در جهان پیش رخ تو هیچ خطر ماه و آفتاب

3 بندند، گردهی تو اجازت ، چو بندگان در خدمت رخ تو کمر ماه و آفتاب

4 از زلف تو ربوده نشان مشک و غالیه وز روی تو گرفته اثر ماه و آفتاب

5 از ماه و آفتاب بهی تو ، که نیستند با دو عقیق همچو شکر ماه و آفتاب

6 در صف نیکوان بمقام مفاخرت خواهند از رخ تو نظر ماه وآفتاب

7 باشند با جمال تو حاضر بوقت لهو در بزم شهریار بشر ماه و آفتاب

8 محمود ، صفدری ، که ز لطف و ز عنف او گیرند بار نفع و ضرر ماه و آفتاب

9 خاقان کمال دولت و دین ، آن که بر فلک از سهم او کنند حذر ماه و آفتاب

10 بر خصم او کشیده سنان چرخ و روزگار در پیش او گرفته سپر ماه و آفتاب

11 بفزود ملک و دولت او عز و جاه شرع چنان که لون و طعم و ثمر و ماه وآفتاب

12 از شخص او نبوده جدا جاه و مفخرت وز حکم او نکرده گذر ماه و آفتاب

13 بنموده بر ولی و عدو ذاتش آن اثر کندر قصب نمود و گهر ماه و آفتاب

14 آفاق را فروغ ز جاه و جلال اوست جاه و جلال اوست مگر ماه و آفتاب

15 شاها ، نهند ، گر تو اشارت کنی ، بفخر بر خاک بارگاه تو سر ماه و آفتاب

16 بر آتش عزیمت تو ، وقت التهاب باشند کمترینه شرر ماه و آفتاب

17 تو ماه و فتابی و زان در جبال شد محض سخا و عین هنر ماه و آفتاب

18 با شور صولت تو هبا سیل و صاعقه با نور طلعت تو هدر ماه و آفتاب

19 در راه تو با قطار شرق و غرب دارند شغل و پیشه سفر ماه و آفتاب

20 با عزم و با بقای تو در سرعت و ضیا ننهاده گام و نازده پر ماه و آفتاب

21 بر قمع دشمنان تو هر لحظه می کشند منزل بجایگاه دگر ماه و آفتاب

22 از گنج سعد هر شب و هر روز پیش تو آرند تحفه فتح و ظفر ماه و آفتاب

23 تا مانده اند سخرهٔ فرمان ایزدی در قبضه قضا و قدر ماه و آفتاب

24 بادا نگون لوای بقای عدوی تو چنان که در میان شمر ماه و آفتاب

25 آثار اصطناع تو برخورد و بزرگ و اعلام انتفاع تو بر ماه و آفتاب

26 از روی ورای تو به شب و روز در سپهر دیده ضیا و یافته فر ماه و آفتاب

27 از تارم سپهر بچشم مناصحت در دولت تو کرده نظر ماه و آفتاب

عکس نوشته
کامنت
comment