1 از باده در فصل خزان افتان و خیزان نیکتر ور یار دلداری دهد خود چون بود زان نیکتر؟
2 شد باغ پرینگی دگر، هر برگی از رنگی دگر در زیرش آونگی دگر از لعل و مرجان نیکتر
3 صرصر غبار انگیخته، در شاخسار آویخته بر ما نثاری ریخته، از صد زرافشان نیکتر
4 شاخ رزان،در گشت رز، پوشیده رنگارنگ خز هر گوشه شادروانی از تخت سلیمان نیکتر
5 بر شاخساران سور بین، و آن سیبها چون نور بین سیبی به چشم دور بین، از روی جانان نیکتر
6 فصلی چنین، میخواه، می، برکش نوای چنگ ونی ور گم توانی کرد پی، گم کن، که پنهان نیکتر
7 بیاوحدی مستی مکن، با نیستان هستی مکن چندین سبک دستی مکن، ای وصلت از جان نیکتر