- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از اول امروز چو آشفته و مستیم آشفته بگوییم که آشفته شدستیم
2 آن ساقی بدمست که امروز درآمد صد عذر بگفتیم و زان مست نرستیم
3 آن باده که دادی تو و این عقل که ما راست معذور همیدار اگر جام شکستیم
4 امروز سر زلف تو مستانه گرفتیم صد بار گشادیمش و صد بار ببستیم
5 رندان خرابات بخوردند و برفتند ماییم که جاوید بخوردیم و نشستیم
6 وقت است که خوبان همه در رقص درآیند انگشت زنان گشته که از پرده بجستیم
7 یک لحظه بلانوش ره عشق قدیمیم یک لحظه بلی گوی مناجات الستیم
8 از گفت بلی صبر نداریم ازیرا بسرشته و بر رسته سغراق الستیم
9 بالا همه باغ آمد و پستی همگی گنج ما بوالعجبانیم نه بالا و نه پستیم
10 خاموش که تا هستی او کرد تجلی هستیم بدان سان که ندانیم که هستیم
11 تو دست بنه بر رگ ما خواجه حکیما کز دست شدستیم ببین تا ز چه دستیم
12 هر چند پرستیدن بت مایه کفر است ما کافر عشقیم گر این بت نپرستیم
13 جز قصه شمس حق تبریز مگویید از ماه مگویید که خورشیدپرستیم