از تبسم لعل او چون غنچه از طغرل احراری غزل 181

طغرل احراری

آثار طغرل احراری

طغرل احراری

از تبسم لعل او چون غنچه خندان است و بس

1 از تبسم لعل او چون غنچه خندان است و بس بر جراحت‌های قلبم یک نمکدان است و بس

2 گر نباشد مدعا عرض نیاز خویشتن از عرق بر روی ساحل موج طوفان است و بس

3 تحفه دیگر ندارم درخور عرض ادب پیشکش در پیش تیغش جوهر جان است و بس

4 صد کتاب حکمت درس جنون را خوانده‌ایم یک جهان دیوان ولی یک بیت ویران است و بس

5 نسخه‌های جوهر تیغش نمی‌دانم ولی آنقدر دانم که او یک مد احسان است و بس

6 گرچه می‌ریزد به خاک هر دری صد آب رو مدعای سائل از ابرام یک نان است و بس

7 ظلمت زلفش که یارب خط اسکندر مباد در خیال‌آباد هستی یک شبستان است و بس

8 دم به دم موج حیا گل می‌کند از روی او کز عرق بر عارضش جوش گلستان است و بس

9 طغرل از زیر و بم عشقش مرا معلوم شد بر دلم از ناله‌هایش یک نیستان است و بس!

عکس نوشته
کامنت
comment