از نفس گرم من عالمی افروخته از طبیب اصفهانی غزل 142

طبیب اصفهانی

آثار طبیب اصفهانی

طبیب اصفهانی

از نفس گرم من عالمی افروخته

1 از نفس گرم من عالمی افروخته می نگرم هر کرا ز آتش من سوخته

2 داغ غم تو بدل موسم پیری رسید صبح دمید و هنوز شمع من افروخته

3 بهر شهانست گنج خاص خودم آنکه هست مخزن صد گوهر این جان غم اندوخته

4 ماه و ره بندگی، خواجه مزن طعنه ام بر قدم این جامه را دست قضا دوخته

5 عشق در آن وادیم سوخت که از رهروان تو ده خاکستری هر قدم اندوخته

6 جان اسیران که سوخت باز؟ کز آن صیدگاه آید وآرد نسیم بال و پر سوخته

7 گو منما رخ بمن حاجت نظاره نیست شوق تو در دیده ام بس نگه اندوخته

8 خنده ترا و مرا گریه بود خوش، که داد آنکه ترا خنده یاد، گریه ام آموخته

9 نور محبت طبیب از دل بی غم مجوی کی دهدت پرتوی شمع شب افروخته

عکس نوشته
کامنت
comment