1 از خضاب من و از موی سیه کردن من گر همی رنج خوری، بیش مخور، رنج مبر!
2 غرضم زو نه جوانی است؛ بترسم که زِ من خردِ پیران جویند و نیابند مگر!
1 لاله به غَنجار ، سرخ کرده همه روی از حسد خوید بر کشید سر از خوید
1 خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد که گاه مردم ازو شادمان و گه ناشاد
2 مباش غمگین یک لفظ یاد گیر لطیف شگفت و کوته ، لیکن قوی و با بنیاد
1 چنان مگوی ، ولیکن چنان نمای به خلق که مای از تو بترسد به سند و هند و یمان