- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از دیده ام فکندی وهنگام آن نبود کردی جدائی از من و شرط آنچنان نبود
2 ما را شبی بکوی تو ماندن گمان نبود چندان گمان بحوصله آسمان نبود
3 کشتی نهانم و بتو ترسم گمان برند بر دامن تو کاش زخونم نشان نبود
4 خوابت ربوده بود خیال کسی؟ که دوش می گفتمت فسانه و گوشت بر آن نبود
5 کم کن جدا که دوش بمحفل ز خوی تو بس شکوه ها که بود مرا و زبان نبود
6 در دم نهفته بود دریغا ببزم وصل کاین بر زبان هیچکسم ترجمان نبود
7 اشکم بدیده سوخت دریغا زتاب دل ای کاش رهزنی پی این کاروان نبود
8 شد قسمتم طبیب چو وصلش، اجل رسید صد حیف زندگانی ما جاودان نبود