هست از رویت مرا سد گونه حیرانی از وحشی بافقی غزل 234

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز

1 هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز وز سر زلف تو انواع پریشانی هنوز

2 سوخت دل از داغ و داغم بار جانسوز آنچنان جان بر آمد از غم و غم همدم جانی هنوز

3 ای که گویی پیش او اظهار درد خویش کن خوب می‌گویی ولی او را نمی‌دانی هنوز

4 گرچه عمری شد که کشت از درد استغنا مرا در رخش پیداست آثار پشیمانی هنوز

5 وحشی از طرز سخن بگذر که اینجا عام نیست طرز خاص نکته پردازان کاشانی هنوز

عکس نوشته
کامنت
comment