1 از مشک نگر که لاله بنگاه گرفت زو طبع غمی دراز و کوتاه گرفت
2 بر ماه بشست زلفکان راه گرفت گیرند بشست ماهی او ماه گرفت
1 ز خون دشمن او شد ببحر مغرب جوش فکند تیغ یمانش رخش در عمان
1 چگونه برخورم از وصل آن بت دلبر که سوخت آتش هجرش دل مرا در بر
2 طمع کند که ز معشوق برخورد عاشق بدین جهان نبود کار ازین مخالفتر
1 بفروختمت سزد بجان باز خرم ازران بفروختم گران باز خرم
2 یاری خواهم ز دوستان ای دلبر تابو که ترا ز دشمنان باز خرم