- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از هستی من تو چون نام و نشان برد پی بر سر شوریده من داغ چسان برد
2 کس دعوی ویرانه بسیلاب نکردست از عشق دل باخته واپس نتوان برد
3 از تاب در گوش تو در آتش رشکم کان گوشه نشین عیش دو عالم زمیان برد
4 هرگز ببتان نقش قمارم ننشسته با هر که نظر باختم از من دل و جان برد
5 آبیست در آنروی که سرجوش بهارست رنگیست برین چهره که ناموس خزان برد
6 از بسکه گرفتار بخون خوردن خویشم انگشت ندامت نتوانم بدهان برد
7 با مور میانی سر و کارست دلم را کو خرمن آرام سلیمان ز میان برد
8 تاب سفر دور ندارد ز نزاکت از دل نتوان حرف میانش بزبان برد
9 نام تو کلیم ار نبرد یار نرنجی از ننگ تو آن نام نداری که توان برد