- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از من و ما نمی توانم گفت صفت لا نمی توانم گفت
2 شمهٔ گر بگویم از اسما از مسمی نمی توانم گفت
3 وصف آن بیجهت مپرس از من حرف بی جا نمیتوانم گفت
4 گفتنی نیست وصف او نه همین من تنها نمی توانم گفت
5 سخن از راز دل مپرس که من این سخن ها نمیتوانم گفت
6 گفته بودم که گویمت غم دل گفتم اما نمیتوانم گفت
7 پیش چشمم زبسکه موج زنست حرف دریا نمیتوانم گفت
8 بر دلم بسکه تنگ شد زغمش حرف صحرا نمیتوانم گفت
9 از من مست حرف عقل مپرس که من اینها نمیتوانم گفت
10 این بلاها که فیض دید از عشق هیچ جا وا نمی توانم گفت