- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از کم سخنی و سر به زیری دادیم به خارها حریری
2 گشتیم ز بندگی خداوند سلطان شد ایاز از اسیری
3 مرغان چو نشاط ما ببینند بر گل نکنند خرده گیری
4 ناهید اگر به ما نشیند بهرام نمی کند دلیری
5 ما را که غذای جان شمیم است پیوسته کند صبا بشیری
6 مشگین نفس از خیال یاریم گرد رخ گل کند عبیری
7 بردیم به آخرت ز دنیا دل گرسنگی و چشم سیری
8 هر دیده و خوانده شد فراموش الا تو ندیده در ضمیری
9 چون شاخ خزان فتاده بودم شد شوق توام عصای پیری
10 هستی ز وجود تو عدم راست عزست به هیچم ار پذیری
11 یک بار «نظیری » خودم خوان تا شهره شوم به بی «نظیری »