از خوی کریم تو گنه گشت از نظیری نیشابوری غزل 327

نظیری نیشابوری

آثار نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

از خوی کریم تو گنه گشت فراموش

1 از خوی کریم تو گنه گشت فراموش شرمنده نماندیم زهی عفو خطاپوش

2 دل راه تو پویید و نهد بر سر و جان پای جان دست تو بوسید و زند بر دل و دین دوش

3 جز بر تو نخوانم که ندرد ورقم بخت جز از تو نپرسم که نتابد فلکم گوش

4 گویا سخن عشق تو شد قوت خردها کاندم که کنم وصف تو در دام فتد هوش

5 من خود شوم از هر سخن خویش پشیمان وین قوم به من هیچ نگویند که خاموش

6 پختیم رنگ و ریشه و لذت نگرفتیم زین خام حریفان که ندارند به هم جوش

7 گردد دو جهان هیچ چو با هم بنشینند سلطان قلندروش و ابدال نمدپوش

8 از رفتن دوران هنردوست یتیمم نتوان پدر از سر شده را گفت که مخروش

9 هرچند به عشرت گذرد فرصت پیری ایام جوانی نتوان کرد فراموش

10 افسرده تر از صبح خمار شب دوشم امروز که بر دوش برندم ز می دوش

11 بنشین به خود ار خوش شودت وقت «نظیری » یوسف که خری مفت به قلب دو سه مفروش

عکس نوشته
کامنت
comment