1 از خراسان در اعصار شد دو نار پدیدار
2 روح آن شاد، زنده این باد روح آن شاد، زنده این باد
3 ما از امرش تا که جانی
4 هست باقی سرنتابیم
1 چه گویمت که چه از دست یار میگذرد به من هرآنچه که از روزگار میگذرد
2 ز یار شکوه کنم یا ز روزگار چهها ز یار بر من و از روزگار میگذرد
1 پارتی زلف تو از بس که ز دلها دارد روز و شب بیسببی عربده با ما دارد
2 کاش کابینه زلفت شود از شانه پریش کو پریشانی ما جمله مهیا دارد
1 بار آورنده شجر بی ثمر پدر ای زندگانیت همه با دردسر پدر
2 ای مایه فلاکت و خون جگر پدر ای تربیت کننده اولاد خر پدر