1 از خراسان در اعصار شد دو نار پدیدار
2 روح آن شاد، زنده این باد روح آن شاد، زنده این باد
3 ما از امرش تا که جانی
4 هست باقی سرنتابیم
1 ز طفلی آنچه بمن یاد داد استادم به غیر عشق برفت آنچه بود از یادم
2 بکند سیل غم عشق بیخ و بنیانم به باد رفت ز بیداد هجر بنیادم
1 ز بس بزلف تو دل بر سر دل افتاده چه کشمکش که میان من و دل افتاده
2 ز فرقه بازی احزاب دل در آن سر زلف گذار شانه بر آن طره مشکل افتاده
1 به سر کویت اگر رخت نبندم چه کنم واندر آن کوی اگر ره ندهندم چه کنم
2 من ز در بستن و واکردن میخانه به جان آمدم گر نکنم باز و نبندم چه کنم