از جان که می شنید اگر از اسیر شهرستانی غزل 612

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

از جان که می شنید اگر حرف غم نبود

1 از جان که می شنید اگر حرف غم نبود از دل چه می کشید کسی گر ستم نبود

2 شرمنده تغافل و ناز و کرشمه ایم چشم تو آنچه در حق ما کرد کم نبود

3 تقریب شکوه ای چو فراق تو داشتیم ممنون خامه ام که شکایت رقم نبود

4 ای توبه خون خوری که کدوی شراب ما خاکش ز خون ساغر جمشید کم نبود

5 مرهم طراوت گل باغ جراحت است بی خنده شکفتگی امید غم نبود

6 ته جرعه بهار بود زحمت خزان شادی اگر نبود نشان الم نبود

7 از سر نمود قطع بیابان غم اسیر این سرزمین قلمرو نقش قدم نبود

عکس نوشته
کامنت
comment