- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از جمال تو مگر نیست خبر سلطان را که سوی صورت ملک است نظر سلطان را
2 بندگی تو ز شغل دو جهان آزادیست زین چنین مملکتی نیست خبر سلطان را
3 نگذرد از سر کوی تو چو من گر افتد بر سر کوی تو یک روز گذر سلطان را
4 با چنین زلف چو زنجیر عجب نبود اگر حلقه در گوش کند عشق تو مر سلطان را
5 کله دولت دایم دهد و برگیرد کمر خدمت تو تاج ز سر سلطان را
6 شاه حسن تو که اقطاع ده ماه و خور است ندهد نان غلامی تو هر سلطان را
7 غم عشق تو چو زنبور عسل نیش زند بر دل خسته از آن تنگ شکر سلطان را
8 با چنین منعه هجران که تو داری هرگز با تو ممکن نبود وصل مگر سلطان را
9 جای آنست که با چون تو پسر دربازد آنچ میراث بماند ز پدر سلطان را
10 تیر مژگان تو چون هست در اشکستن خصم حاجتی نیست به تأیید و ظفر سلطان را
11 سیف فرغانی از بهر تو میگوید شعر کاحتیاج از همه بیش است به زر سلطان را