از نگه تیری به جانم آن کمان‌ابرو زند از طغرل احراری

طغرل احراری

طغرل احراری

طغرل احراری

از نگه تیری به جانم آن کمان‌ابرو زند

1 از نگه تیری به جانم آن کمان‌ابرو زند شکر الطافش مرا بر تن سر از هر مو زند

2 تاب لعل میْ‌پرستش قیمت از گوهر برد نسخ بازار شکر را او ز گفتگو زند

3 مردم چشمش مرا از شش جهت تسخیر کرد تیر مژگانش دلم را هردم از هرسو زند

4 نکهت زلفش هزاران دل اسیر خود نمود وه ازآن حالت که دل در حلقه گیسو زند!

5 بهر تعظیم قدش طوبی سراسر گشته خم سرو و شمشاد صنوبر بر زمین زانو زند

6 همچو دزدان با نگاه خود ندارد دوستی آشنایی سرمه را در نرگس جادو زند!

7 ماه با رخسار او طغرل چه دعوا آورد؟! پرتو مهر جمالش با فلک پهلو زند!

عکس نوشته
کامنت