-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از نگه تیری به جانم آن کمانابرو زند شکر الطافش مرا بر تن سر از هر مو زند
2 تاب لعل میْپرستش قیمت از گوهر برد نسخ بازار شکر را او ز گفتگو زند
3 مردم چشمش مرا از شش جهت تسخیر کرد تیر مژگانش دلم را هردم از هرسو زند
4 نکهت زلفش هزاران دل اسیر خود نمود وه ازآن حالت که دل در حلقه گیسو زند!
5 بهر تعظیم قدش طوبی سراسر گشته خم سرو و شمشاد صنوبر بر زمین زانو زند
6 همچو دزدان با نگاه خود ندارد دوستی آشنایی سرمه را در نرگس جادو زند!
7 ماه با رخسار او طغرل چه دعوا آورد؟! پرتو مهر جمالش با فلک پهلو زند!