بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

بیدل دهلوی
بیدل دهلوی

از لب خامش زبان واماندهٔ از بیدل دهلوی غزل 1737

غزل 1737 ام از 2828 غزلیات

از لب خامش زبان واماندهٔ کام است و بس

1 از لب خامش زبان واماندهٔ کام است و بس بال از پرواز چون ماند آشیان دام است و بس

2 مرکز تسخیر دل جز دیده نتوان یافتن گوش‌مینا حلقه‌ای گر دارد آن جام است وبس

3 تا نفس باقی‌ست نتوان بست بال احتیاج این غناهایی‌که ما داربم ابرام است و بس

4 از نشان ‌کعبهٔ مقصود آگه نیستم اینقدر دانم که هستی‌ساز احرام است و بس

5 وادی امکان ندارد دستگاه وحشتم هر طرف جولان‌ کند نظاره یک گام است و بس

6 بسته است از موی چینی صورتم نقاش صنع صبح ایجادم همان ‌گل‌ کردن شام است و بس

7 دستگاه ما و من چون صبح برباد فناست صحن این‌ کاشانه‌ها یکسر لب بام است و بس

8 کاش از خجلت شرارم برنمی‌آمد ز سنگ سوختم از شرم آغازی که انجام است و بس

9 برپر عنقا تو هر رنگی‌که می‌خواهی ببند صورت آیینهٔ هستی همین نام است و بس

10 بیش از این نتوان به افسون محبت زیستن داغم از اندیشهٔ وصلی‌ که پیغام است و بس

11 پختگی دیگ سخن را باز می‌دارد ز جوش تا خموشی ‌نیست بیدل مدعا خام‌ است و بس

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر از لب خامش زبان واماندهٔ کام است و بس

شاعر شعر از لب خامش زبان واماندهٔ کام است و بس چه کسی است ؟

شاعر شعر از لب خامش زبان واماندهٔ کام است و بس بیدل دهلوی می باشد.

شعر از لب خامش زبان واماندهٔ کام است و بس در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 11 سروده شده است.

قالب شعر از لب خامش زبان واماندهٔ کام است و بس چیست ؟

قالب شعر از لب خامش زبان واماندهٔ کام است و بس غزل است

مضمون اصلی شعر از لب خامش زبان واماندهٔ کام است و بس چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر