1 از خود تا خود به سوی جانانان راهست این راه بسی مشکل و خوش کوتاهست
2 از دور مسافتی که تا نزدیکست این غافل قرب خویش و آن آگاهست
1 از چاه غبغبش به درآورده ماه را بر ماه، عقرب سیهش بسته راه را
2 عابد که بیندش به درآید ز خانقاه سلطان که یابدش بگذارد سپاه را
1 چند از مؤذن بشنوم توحید شرکآمیز را کو عشق تا یک سو نهم شرع خلافانگیز را
2 ذکر شب و ورد سحر نی حال بخشد نی اثر خواهم به زناری دهم تسبیح دستآویز را
1 ز حرمانم غمی در خاطر یاران شود پیدا چو بیماری که مرگش بر پرستاران شود پیدا
2 چو پیدا گردم از راهی، چنان یاران رمند از من که بدمستی میان جمع هشیاران شود پیدا