-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از او به یاری بختم امید غمخواری ولی دریغ که بختم نمی کند یاری
2 چه غم ز دیده ی بیدار عاشقان آن را که نیست یک دمش از خواب ناز بیداری
3 به دام تا نفتد صید خود کجا داند هر آنچه یافته صید من از گرفتاری
4 بر تو خوار بود هر عزیز و عزت تو بر آن کسان که ندانند عزت از خواری
5 پس از هزار عتابم به مدعی بخشید هزار زخم زد اما یکی نشد کاری
6 بکوش تا دل آزرده ای بدست آید و گرنه سهل بود از بتان دل آزاری
7 تو را که هست بلب معجز مسیح از چیست که چشم تست چنین مبتلای بیماری
8 جدا از مهر رخ او ز آه و اشک (سحاب) بود چو برق یمانی و ابر آزاری