از او قاصد بخشم آمد از بابافغانی شیرازی غزل 549

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

از او قاصد بخشم آمد به من یارست پنداری

1 از او قاصد بخشم آمد به من یارست پنداری ز مرگم می دهد پیغام غمخوارست پنداری

2 نگاهی می کنم از دور و خرسندم بجان دادن مراد از عاشقی این مردن زارست پنداری

3 کشم از دوستان جوری که داغ دشمنم سهلست بلای من همین بیداد اغیارست پنداری

4 چه باک از سوختن آنجا که باشد آتشین رویی هلاک خویش بر پروانه دشوارست پنداری

5 چنان از جلوه ی شاخ گلی افتاده در خونم که در پایم هزاران نشتر خارست پنداری

6 شود خون هزاران آب تا برگ گلی روید چه دل بندم باین خونابه گلزارست پنداری

7 رود در عاشقی هردم سر آشفته‌ای دیگر شود بسیار از این‌ها فتنه بیدارست پنداری

8 چه درد از آه مظلومان فغانی مست غفلت را خبر از خود ندارد خواجه هشیارست پنداری

عکس نوشته
کامنت
comment