از هر طرف که تا زند ما صید سربراهیم از کلیم غزل 497

از هر طرف که تا زند ما صید سربراهیم

1 از هر طرف که تا زند ما صید سربراهیم یکسو شدن ندانیم خاک چهارراهیم

2 هرچند ابر رحمت روی کسی نبیند بهتر شناخت مار را زانرو که روسیاهیم

3 درودائی که خضرش از تاب تشنگی سوخت میراب جوی اشکیم، سایه نشین آهیم

4 آن می که مست ازویم نه جام دیده نه جم مانند شمع سرخوش زانچشم خوش نگاهیم

5 احوال ما دگرگون از جزر و مد مستیست گاهی چراغ شامیم گه شمع صبحگاهیم

6 گرد از دل رمیده تا کی بخون بشوئیم نه چشم عاشقانیم، نه خاک رزمگاهیم

7 از دستهای بالا پای کمی نداریم برق ستم ز هر سو سر می زند گیاهیم

8 بی برگی تجرد کس را سبک نسازد ما دانه را نیابیم هر چند برگ کاهیم

9 ما را کلیم چندان دلبستگی بجان نیست برخون خویش دایم بی مدعی گواهیم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر