- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در گرفتهست زمین تا به فلک بیسروپایی ای حیا نشئه مبادا تو به این رنگ برآیی
2 خاک خور تا نخوری عشوهٔ اسباب تکلف جغد ویرانه شوی به که کنی خانه خدایی
3 هرکجاکوکب اقبال جنون ناز فروشد تاج شاهیست غبار قدم آبله پایی
4 عبرتآباد جهان فرصت افسوس ندارد مژه بر هم زدن است آن کف دستی که بسایی
5 فیض اقبال قناعتکدهٔ فقر رساتر میکند سایهٔ دیوار درین گوشه همایی
6 زین تماشاکده حیرانی ما رنگ نگیرد ورق آینه مشکل که توان کرد حنایی
7 حسن تحقیق گر از عین و سوی پرده گشاید تری و آب بهم نیست به این تنگ قبایی
8 غیرت مهر نتابد اثر هستی انجم صرفهٔ ماست که در آینهٔ ما ننمایی
9 شعلهای خواست به مهمانی خاشاک اجازت گفت: در من نتوان یافت مرا گر تو بیایی
10 میکشم هر نفس از جیب تپیدن سر دیگر دارم از گرد رهت آینهٔ بیسروپایی
11 چشم برروی تونگشودکسی غیر نقابت محو گیر آینه و عکس که از پرده برآیی
12 بیدل از ما نتوان خواست چه افغان چه ترنم نی این بزم شکستهست نفس در لب نایی