- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از پریشانی اگر حاصل شود کامم رواست در خم زلفت دلم را شانه محراب دعاست
2 گرچه دست کوتهم بیگانه است از گردنت همتی دارم که با سرو بلندت آشناست
3 میرم از غیرت چو چشم حسرتم در بر کشد خاک راهت را که چشم توتیا را توتیاست
4 دست در زلف تو دارم چون توانم بود امن؟ بر تنم هر تار پیراهن به جای اژدهاست
5 مردم چشمم پریشانند از بیطاقتی تا دلم را دست بیتابی در آن زلف دوتاست
6 با خیال خاک پایت الفتی دارد از آن مردم چشم مرا صد چشم حسرت در قفاست