1 از کاسه و کوزه جوی جیحون نشود این کار بجز ز فیض گردون نشود
2 موسی شو و کف ز جیب خود آر برون از کیسه کس فقیر قارون نشود
1 حریف دردی و صافی نیی خطا اینجاست تمیز ناخوش و خوش می کنی بلا اینجاست
2 بغیر دل همه نقش و نگار بی معنی است همین ورق که سیه گشته مدعا اینجاست
1 مانند سراب بند بر پا بیهوده شدیم دشت پیما
2 بی بحر نموده شکل ساحل بی آب نموده موج دریا
1 در پرده ره ندادند وقت سخن صبا را من نیک می شناسم پیغام آشنا را
2 عیش دیار غربت چون برق در گذار است نتوان به قید کردن ذوق گریزپا را