-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از وصل هر گل در چمن، چون غنچه دامان چیدهام جمعیت دل را در آن زلف پریشان چیدهام
2 ریزد به دامن دیده خون، من ریزم از دامن برون او بهر دامان چیده گل، من گل ز دامان چیدهام
3 تا برده ترک غمزهات، دستی به قربان کمان چون ترکشت پهلوی هم، در سینه پیکان چیدهام
4 چون دیده آیینهام مژگان نمیآید به هم از بس که شوق دیدنت در چشم حیران چیدهام