1 دوست با کاروان کن فیکون آمد از شهر لامکان بیرون
2 عور گشت از لباس بیچونی باز پوشید کسوت چه و چون
3 گه بر آمد به صورت لیلی گه در آمد به دیدهٔ مجنون
4 گاه مشهور شد به آیت نور گاه مذکور شد به سورهٔ نون
5 چون به آب و زمین او بر رست ریشه و بیخهای گوناگون
6 پیش کافور و زنجبیل نهاد عسل و تین و روغن و زیتون
7 میسرشت این چهار جنس بهم مدتی چون تمام شد معجون
8 دردها را درو نهاد دوا زهرها را ازو نبشت افسون
9 اوحدی شربتی از آن بچشید گشت دیوانه والجنون فنون