- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از هر چه میرود سخن دوست خوشتر است پیغام آشنا نفس روح پرور است
2 هرگز وجود حاضر غایب شنیدهای من در میان جمع و دلم جای دیگر است
3 شاهد که در میان نبود شمع گو بمیر چون هست اگر چراغ نباشد منور است
4 ابنای روزگار به صحرا روند و باغ صحرا و باغ زنده دلان کوی دلبر است
5 جان میروم که در قدم اندازمش ز شوق درماندهام هنوز که نزلی محقر است
6 کاش آن به خشم رفتهٔ ما آشتی کنان بازآمدی که دیدهٔ مشتاق بر در است
7 جانا دلم چو عود بر آتش بسوختی وین دم که میزنم ز غمت دود مجمر است
8 شبهای بی توام شب گور است در خیال ور بی تو بامداد کنم روز محشر است
9 گیسوت عنبرینهٔ گردن تمام بود معشوق خوبروی چه محتاج زیور است
10 سعدی خیال بیهده بستی امید وصل هجرت بکشت و وصل هنوزت مصور است
11 زنهار از این امید درازت که در دل است هیهات از این خیال محالت که در سر است