-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای دوست بیا که طاقتم طاق شده جان و دل و دین بوصل مشتاق شده
2 شبها تا کی شمارم اختر گوئی جسمم همه وقف این کهن طاق شده
3 جان مانده ز فکر و ذکر و تن هم ز عمل بر دوش روان بار بدن شاق شده
4 نه صبر بدل مانده نه قوت ببدن اعضای رئیسه روح را عاق شده
5 اجزای تنم ز یکدیگر پاشیده شیرازه گسسته دفتر اوراق شده
6 گفتن باشاره رفتنم با دست است مژگانست زبان و ساعدم ساق شده
7 چندی غم و خرمی بهم میخوردم هر جرعه کنون غمیست راواق شده
8 حالی دارم که هرکه بر من گذرد تا دیده سراسر همه اشفاق شده
9 ای فیض بیا ز شکوه بگذر تن زن اینست که جان گذشته و چاق شده
10 این ظلمت ظاهر بعدم گشته روان باطن ز ثنای قدس اشراق شده