- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چهارم عبید ابن اسود به نام که بد خوی بود و زنسل حرام
2 هم اینسان به رزم خداوند دین بدند اندر آن پهنه ی سهمگین
3 به دژخیم فرمود فرمانروای کز این ناکسان هم بپرداز جای
4 فرومایه در خورد گفت و شنود نپایید و سرشان ببرید زود
5 چنان کرد دژخیم کان نامدار همی خواست از کشتن آن چهار
6 چو بگذشت زین ماجرا چند روز به روزی که خور بود گیتی فروز
7 بیاراست مختار خرگاه داد بیفروخت رخساره، کرسی نهاد
8 سران سپه سروران دیار به ایوان مختار جستند بار