- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بخت تارم سایه ای گر بر شب تار افکند تا قیامت خور نقاب شب ز رخسار افکند
2 بلبلم اما نصیبم این که بعد از مرگ هم باد نتواند که خاک من به گلزار افکند
3 بوی خون آید ازین وادی برو ای بی خبر کاروان خواب کی در چشم ما بار افکند
4 هجر شمعی سوخت جانم را که گر بر آفتاب در فرو بند درخش خود را از دیوار افکند