-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سالها دل طلب وصل تو از ما میکرد به دعا دست برآورده خدایا میکرد
2 گر که بودم بر او یافتمی راه سخن تا کی اسرار نهان جمله هویدا میکرد
3 هاتفی گفت اگر قابل آن میبودی حق تعالی به تو این دولت اعطا میکرد
4 مشکل خود به احادیث نبی کردم عرض که به آن گفته خدا هر گرهی وا میکرد
5 دیدم آنجا ز علوم نبوی شهری بود بر درش بود امامی که سلونا میکرد
6 داخل شهر شدم زان در و بحری دیدم که ملک غوص در آن بحر تمنا میکرد
7 از دُر و گوهر آن بحر گرفتم مشتی دل چو دید آن به فغان آمد و زِدنا میکرد
8 تشنهتر شد دل و جان در طلب شاه زمان تا به حدی که چو فیض این همه غوغا میکرد