1 ای گل، تو ز جمعیت گلزار، چه دیدی جز سرزنش و بد سری خار، چه دیدی
2 ای لعل دل افروز، تو با اینهمه پرتو جز مشتری سفله، ببازار چه دیدی
3 رفتی به چمن، لیک قفس گشت نصیبت غیر از قفس، ای مرغ گرفتار، چه دیدی
1 بارید ابر بر گل پژمردهای و گفت کاز قطره بهر گوش تو آویزه ساختم
2 از بهر شستن رخ پاکیزهات ز گرد بگرفتم آب پاک ز دریا و تاختم
1 روزی گذشت پادشهی از گذرگهی فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
2 پرسید زان میانه یکی کودک یتیم کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست
1 شنیدهاید که آسایش بزرگان چیست: برای خاطر بیچارگان نیاسودن
2 بکاخ دهر که آلایش است بنیادش مقیم گشتن و دامان خود نیالودن
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به