1 ای گل، تو ز جمعیت گلزار، چه دیدی جز سرزنش و بد سری خار، چه دیدی
2 ای لعل دل افروز، تو با اینهمه پرتو جز مشتری سفله، ببازار چه دیدی
3 رفتی به چمن، لیک قفس گشت نصیبت غیر از قفس، ای مرغ گرفتار، چه دیدی
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 بطعنه پیش سگی گفت گربه کای مسکین قبیلهٔ تو بسی تیرهروز و ناشادند
2 میان کوی بخسبی و استخوان خائی بداختری چو تو را، کاشکی نمیزادند
1 در دست بانوئی، به نخی گفت سوزنی کای هرزهگرد بی سر و بی پا چه میکنی
2 ما میرویم تا که بدوزیم پارهای هر جا که میرسیم، تو با ما چه میکنی
1 دل اگر توشه و توانی داشت در ره عقل کاروانی داشت
2 دیده گر دفتر قضا میخواند ز سیه کاریش امانی داشت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **