گل گل شکفته از شفق فیض از اسیر شهرستانی غزل 408

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

گل گل شکفته از شفق فیض باغ صبح

1 گل گل شکفته از شفق فیض باغ صبح پر گشته از شراب تماشا ایاغ صبح

2 کافر به حسرت دل بیتاب من مباد پر سوختم به ناحیه شام داغ صبح

3 شب را کسی به خواب نبیند چو آفتاب روشن اگر ز روی تو گردد چراغ صبح

4 از بسکه انتظار کشیدیم سوختیم در سینه دل گداخته ام چون چراغ صبح

5 هر شب که عزم روی تو کردم اسیروار از گرد راه خویش گرفتم سراغ صبح

عکس نوشته
کامنت
comment