شعله ور چون برق خواهم بی از سحاب اصفهانی غزل 6

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

شعله ور چون برق خواهم بی تو آه خویش را

1 شعله ور چون برق خواهم بی تو آه خویش را تا کنم زان چاره ی روز سیاه خویش را

2 نیست ناز و غمزه در فرمان او چون خسروی کز خرابی منع نتواند سپاه خویش را

3 شکوه ی او جرم ما وین جرم را دل عذر خواه تا چه سان خواهیم عذر عذرخواه خویش را

4 بس که باشد مایل خود شرم را بندد به خویش کافگند بر خویشتن دایم نگاه خویش را

5 من ندانستم بود کشتن سزای جرم مهر ورنه زو پنهان نمیکردم گناه خویش را

6 نیست میر کاروان را ایمنی ز آسیب راه تا نباشد رهنما گم کرده راه خویش را

7 گر چه پیر سالخوردی شد (سحاب) اما کند صرف ماه خردسالی سال و ماه خویش را

عکس نوشته
کامنت
comment