1 فلک بر کاردانیهای اهل هوش میخندد قضا چون در نبرد آید به جوشنپوش میخندد
2 به رنگ موج پرواز کناری در بغل دارم که بحر از شرطه بادش به صد آغوش میخندد
3 ببین از جبهه یاقوت و سیمای صدف روشن فزاید قیمت آن را کز لب خاموش میخندد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 شد شیشه خانه باغ دل از جان سخت ما جز سنگ فتنه یار نیارد درخت ما
2 بیگانه الفتیم چه دنیا چه آخرت در خانه وجود و عدم نیست رخت ما
1 از بسکه غمت گداخت ما را نتوان از ما شناخت ما را
2 در ششدر داو رشک بودیم دل برد ز غیر و باخت ما را
1 به امید کسی نگذاشت بیدادش دل ما را خدا اجری دهد در کشتن ما قاتل ما را
2 هوای معتدل کشت پریشان را نمی سازد ز برقی پرورد هر لحظه دهقان حاصل ما را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به