-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نخستم دل بدام اندر کشیدی پس انگاهم قلم بر سر کشیدی
2 بدست عشق رخت صبر من پاک ز کوی عافیت بر در کشیدی
3 چو گفتم یک نظر در کار من کن ز غمزۀ در رخم خنجر کشیدی
4 بقصد جان چون من ناتوانی ز روم و هند و چین لشکر کشیدی
5 ز اشک اهل من بر چهرۀ زرد معصفر بر کنار زر کشیدی
6 چو بد در دفتر عشّاق نامم بیک ره خط بر آن دفتر کشیدی
7 دل مسکین بزنهار تو آمد شدی زنجیر زلفش در کشیدی
8 پراکنده همه غمهای عالم ز بهر من بیکدیگر کشیدی
9 اگر چه آستین بر من فشاندی وگر چه دامن از من در کشیدی
10 نخواهد شد ز یارم آنکه با من شبی تا صبحدم ساغر کشیدی
11 ترا من چون کله بر سر نشاندم مرا تو چون قبا در بر کشیدی