1 نخست اندیشه کن آنگاه گفتار که نامحکم بود بیاصل دیوار
2 چو بد کردی مشو ایمن ز بدگوی که بد را کس نخواهد گفت نیکوی
1 مطرب مجلس بساز زمزمهٔ عود خادم ایوان بسوز مجمرهٔ عود
2 قرعهٔ همت برآمد آیت رحمت یار درآمد ز در به طالع مسعود
1 ای مایهٔ درمان نفسی ننشینی تا صورت حال دردمندان بینی
2 گر من به تو فرهاد صفت شیفتهام عیبم مکن ای جان که تو بس شیرینی
1 به سمع خواجه رسانید اگر مجال بود که ای خزانهٔ ارزاق را کف تو کلید
2 به لطف و خوی تو در بوستان موجودات شکوفهای نشکفت و شمامهای ندمید
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم