آتش به جگر زان رخ افروخته از وحشی بافقی غزل 307

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

آتش به جگر زان رخ افروخته دارم

1 آتش به جگر زان رخ افروخته دارم وین گریهٔ تلخ از جگرسوخته دارم

2 گفتی تو چه اندوخته‌ای ز آتش دوری این داغ که بر جان غم اندوخته دارم

3 انداخته‌ام صید مراد از نظر خویش یعنی صفت باز نظر دوخته دارم

4 در دام غمت تازه فتادم نگهم دار من عادت مرغان نو آموخته دارم

5 وحشی به دل این آتش سوزنده‌چو فانوس از پرتو آن شمع بر افروخته دارم

عکس نوشته
کامنت
comment