1 آتش است آب دیده مظلوم چون روان گشت خشک و تر سوزد
2 تو چو شمعی ازو هراسان باش کاول آتش ز شمع سر سوزد
1 ترا من دوست میدارم چو بلبل مر گلستان را مرا دشمن چرا داری چو کودک مرد بستان را
2 چو کردم یک نظر در تو دلم شد مهربان بر تو مسخر گشت بیلشکر ولایت چون تو سلطان را
1 گرمرا زلفت اوفتد در دست نکنم کوته ازتو دیگر دست
2 گرچه من هم نمی رسم شادم که بزلفت نمی رسد هر دست
1 دلرا چو کرد عشق تهی و فرو نشست ای صبر باوقار تو برخیز کو نشست
2 بی بند عشق هیچ کس از جای برنخاست در حلقه یی که آن بت زنجیر مو نشست
1 هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد
2 وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب بر دولت آشیان شما نیز بگذرد